فرصتِ از دسترفته گردشگری غذایی در ایران
چیزی که ایران دارد اما نمیبیند: گنجی به نام خوراک، مهماننوازی و تجربه زیسته غذایی!

علیرضا صفاخو - مدیر تلویزیون اینترنتی کشاورزپلاس
شبهنگامِ آخرِ پاییزِ شیراز، مادری ایرانی سفرهای ساده اما شاهانه پهن میکند؛ برنج بخارزده، خورش سبزی که عطرش در حیاط گِلیگِلی میپیچد، نان تازه، چای لبسوز و قُطاب خانگی. مارتا پانکو، مشاور بینالمللی سازمانهایی چون UNDP و یونسکو، یک ماه پیش بود که در گفتوگو با کشاورزپلاس (لینک اینجا) به شخص من روایت کرد:
«روی زمین نشستیم، با خانواده گرم شدیم، چای و شیرینی خوردیم. تجربهای بود که با هیچ پولی قابل خرید نیست—تجربهای از صمیمیت و آرامش روح. و البته یک سماور ایرانی را هم سوغاتی بردم!»
در جایی دیگر میگوید بازارهای محلی ایران برایش مثل یک کلاس مردمشناسی زنده است؛ جایی که از پسته، گلمحمدی، خشکبار و زعفران میچشد و میفهمد مردم یک سرزمین چگونه زندگی میکنند.
این روایت، تنها یک خاطره شخصی از مارتا به کشاورزپلاس یا جاهای دیگر جهان نیست؛ یک سند فرهنگی زنده است از چیزی که ایران دارد اما نمیبیند: گنجی به نام خوراک، مهماننوازی و تجربه زیسته غذایی. گنجی که جهان امروز برایش میلیاردها دلار سرمایهگذاری میکند.
واقعیتی که جهان فهمیده و ما نه!
طبق گزارشهای UNWTO (2024)، بیش از ۸۰ درصد گردشگران بینالمللی یکی از انگیزههای اصلی سفر خود را تجربه غذا و فرهنگ خوراک اعلام میکنند. بازار گردشگری غذایی در جهان، بنا بر برآوردهای World Food Travel Association، در مسیر عبور از یک تریلیون دلار تا سال 2030 است.
در همین مسیر، کشورهایی که حتی سابقهی آشپزی طولانی ایران را ندارند، امروز برند جهانی ساختهاند:
پرو با موج گاسترونومی و چهرههایی مثل سرآشپز معروف گاستون آکوریو، گردشگری غذایی را به موتور اقتصاد تبدیل کرد.
اسپانیا از سنسباستین و باسک، «پایتخت میشلن» ساخت و هر سال هزاران گردشگر فقط برای مزهها سفر میکنند.
تایلند با ثبت «غذای خیابانی بانکوک» در یونسکو، هویت غذایی را برقرار و تثبیت کرد.
ترکیه با رویدادهایی چون GastroAntalya 2025، نهتنها مسابقه برگزار کرد، بلکه دیپلماسی غذایی به جریان انداخت؛ 42 کشور، 856 شِف، پوشش رسانهای بینالمللی و فعالسازی شبکهی حرفهای.
اینها کشورهایی هستند که فهمیدهاند: غذا فقط خوردن نیست؛ قدرت نرم، برند ملی و اقتصاد تجربه است.
ایران: سرزمین طعم، اما بیصحنه
ایران با شواهد معتبر تاریخی — از الواح هخامنشی تا رسالههای آشپزی دوره صفوی — یکی از قدیمیترین جغرافیاهای خوراک نظاممند در جهان است. سنتهای پختوپز بهقدری ریشهدارند که میراث فرهنگی ناملموس در سفرههای روزمره جاری است:
«نان و نمک» بهعنوان پیمان وفاداری/ «برکتِ سفره» بهمثابه یک باور معنوی
و در این میان ایران تنها کشوری است که شیرینیپزی خانگی در آن هویت اجتماعی دارد — از نُقل و باسلوق ارومیه تا سمنو، از نانخاتون لاهیجان تا کلوچه فومن.
با همه اینها، نتیجه چه بوده است؟
رشت بهعنوان شهر خلاق خوراک یونسکو (از 2015)؛ اما بدون هیچ رویداد بینالمللی سالانه ثابت با استاندارد جهانی!
نبود اکوسیستم حرفهای بین دانشگاه، بخش خصوصی و شهرداریها!
عدم برندسازی منطقهای (مثل «گیلان = گاسترونومی سبز»، «شیراز = شیرینی و عطر»)
و از همه تلختر:
تجربهها بهوفور وجود دارد، اما تبدیل به «تجربه قابل فروش» نشدهاند.
یا به تعبیر یک ضربالمثل گیلانی: «گنج زیر پا، اما دست خالی.»
چرا ایران با وجود استعداد، از قافله جا مانده؟
۱) نگاه آیینی، نه اقتصادی
غذا در ایران ارزش فرهنگی دارد، اما ارزش اقتصادیسازی نشده است.
درحالیکه کشورهای دیگر، غذا را به:
تور تجربه؛ جشنواره صادرات برند؛ دیپلماسی شهری تبدیل کردند.
۲) انقطاع بین میراث و بازار
میراث خوراکی ایران عمدتاً روایی و خانگی مانده، نه مستندسازیشده و نه استاندارد شده.
۳) نبود رویدادِ ثابت و بینالمللی
یک کشور برای دیدهشدن، نیاز به تقویم رویدادی دارد—چیزی که GastroAntalya، Madrid Fusion یا Singapore Food Festival ساختهاند.
۴) غیبت روایتگری حرفهای
ایران داستان دارد اما راوی نه؛
بازارهای محلی ما میتوانند برند جهانی باشند، اما هنوز تنها «محل خرید» تلقی میشوند.
درسهایی که باید فوری آموخته شوند
ایجاد یک رویداد بینالمللی ثابت
مثلاً «Iran Food Heritage Week» با گردش بین رشت، شیراز، تبریز، کرمان.
برندسازی منطقهای خوراک
الگو از UNESCO Creative Cities Network:
هر شهر = یک هویت واضح.
دیپلماسی غذایی فعال
دعوت از سرآشپزان جهانی، همکاری با شبکههای بینالمللی آشپزی و گردشگری.
اقتصاد تجربه، نه فقط خوراک
سفرهخانه کافی نیست؛
تجربه «آشپزی با مادران محلی» همان چیزی است که «مارتا پانکو» هم به کشاورزپلاس (لینک اینجا) گفت: تجربهای که با هیچ پولی خریدنی نیست.
و جمعبندی تلخ اما ضروری:
ایران کشوری است که حتی در سختترین سالهای اقتصادی هم غذا را کم نکرد— چون غذا در ایران عشق است، آبروست، و هویت.
اما امروز، مانند قصهای کهن، گنج در طاقچه مانده و گرد فراموشی گرفته. کشوری که جهان از مهماننوازیاش افسانه ساخته، هنوز نتوانسته آن را به سرمایه ملی و برند جهانی تبدیل کند.
اگر امروز اقدام نکنیم، فردا با حسرتی بزرگتر روبهرو خواهیم شد:
اینکه دیگران از «روایتِ ما» برند ساختند، و ما—با تمام عطر و رنگ و تاریخمان— فقط تماشاچی ماندیم!
دیدگاه تان را بنویسید