نبردی در سکوت؛ روایت مردان و زنانی که افسار تببرفکی را کشیدند
این یک روایت قهرمانانه است، اما نه از جنس شعار. قهرمانیای بیسروصدا، خسته، خاکآلود و واقعی؛ قهرمانیای که دیده نشد، اما نتیجهاش هر روز دیده میشود

علیرضا صفاخو - روزنامه نگار ارشد بخش کشاورزی و مدیر تلویزیون اینترنتی کشاورزپلاس
مثل همیشه وسط میدانِ بحرانهای دامی، داستانها از همانجایی شروع میشود که هیچکس نمیبیند؛ مثل آتشسوزیای که از یک جرقه کوچک در کاهزار آغاز میشود، اما اگر بهموقع مهار نشود، میتواند تمام مزرعه را به خاکستر تبدیل کند. تببرفکی امسال دقیقاً همینطور شروع شد؛ آرام، سریع، خزنده و بیرحم. ویروسی که در نیمرخِ پنهانش سرعتی داشت که میتوانست در چند هفته، ستون فقرات تولید دام کشور را خم کند و زنجیره پروتئین را تا مرز فروپاشی ببرد.
در نیمهراه سال، وقتی گزارشها یکییکی از استانها بالا آمد، هیچ صدایی بلند نشد، هیچ هشداری در رسانهها سر و صدا نکرد، اما در دل شبکه دامپزشکی کشور حالت آمادهباشی شکل گرفت که بهراحتی میشود گفت شبیه یک عملیات نظامی گسترده بود. دامپزشکان میدانی، آنهایی که نامشان بر سردر هیچ ساختمان دولتی حک نشده، با چمدانهای واکسن، لباسهای میدانی و پاهایی که خاک روستا را بهتر از آسفالت شهر میشناسند، وارد میدان شدند. شبهایی بود که تا سپیدهدم در جادههای پرپیچ روستایی رفتند، روزهایی بود که بدون یک لحظه استراحت از یک کانون بیماری به کانون بعدی رفتند، و ساعتهایی بود که باید بین چند استان همزمان تصمیم میگرفتند.
در خط مقدم این مبارزه، بیش از ۷.۸ میلیون دُز واکسن SAT1 تأمین شد و در کوتاهترین زمان ممکن ۶.۳ میلیون دُز آن به دام سنگین تزریق شد. این اعداد خشک نیستند؛ در دلشان تصویر هزاران دامدار است که با نگرانی گلههایشان را به صف واکسیناسیون آوردند، زنهایی که در روستاها کمک کردند دامها مهار شوند، جوانهایی که با تیمهای دامپزشکی همراه شدند تا سرعت کار بالا برود. این هماهنگی بیسروصدا بود که جلوی بحرانی گرفت که میتوانست میلیونها واحد دامی را از پا درآورد.
واقعیت این است که اگر چند هفته تأخیر میشد، تلفات دام سنگین میتوانست به حدود یک میلیون رأس برسد؛ عددی که فقط یک رقم نیست، بلکه برابر است با فروپاشی بسیاری از گاوداریها، ورشکستگی دامدارانی که با همه سختیها سرِ پا ماندهاند و فشار سنگین بر امنیت غذایی کشور. اما اینبار، روایتی دیگر نوشته شد؛ روایتی که در آن بیماری تا مرز اوج پیش رفت اما موجش شکست و ایستاد. تلفات در نهایت حول ۱۷۰۰ رأس باقی ماند؛ فاصلهای که بهتنهایی معنایش یک پیروزی ملی است، هرچند روی جلد هیچ روزنامهای نرفت.
در دل هر بحران بزرگ، قهرمانانی هستند که مدال نمیگیرند. دامپزشکان همین قشرند. کسانی که نه در مقام تصمیمساز، بلکه در مقام «عملکننده» از سحر تا شب در آغلها، گاوداریها و مسیرهای بین روستایی چرخیدند. اما اگر قرار است از قهرمانی گفته شود، دامداران نیز بخشی از این روایتاند. همکاری و همراهی آنها، اعتمادشان به واکسیناسیون و پایبندیشان به قرنطینه، همان حلقه مفقودهای بود که هر اپیدمی برای مهار شدن به آن نیاز دارد. اینبار این حلقه کامل بود.
امسال تببرفکی یک بار دیگر یادآوری کرد که امنیت غذایی کشور فقط نتیجه سیاستهای کلان یا برنامههای رسمی نیست. این امنیت، لایههای پنهانی دارد که هر روز در سکوت کار میکنند؛ دستهایی که واکسن تزریق میکنند، چکمههایی که در گِلزار روستا فرو میروند، و دامدارانی که با آگاهی و همراهیشان سنگر را حفظ میکنند. اگر امروز سفرهها آراماند، اگر شیر و گوشت بدون تنش به بازار میرسد، و اگر آن فاجعه محتمل فقط در حد یک احتمال باقی ماند، دلیلش همین مردان و زنانی هستند که زیر سقف آسمان روستاها و مزرعهها برای کشور ایستادند.
این یک روایت قهرمانانه است، اما نه از جنس شعار. قهرمانیای بیسروصدا، خسته، خاکآلود و واقعی؛ قهرمانیای که دیده نشد، اما نتیجهاش هر روز دیده میشود.
دیدگاه تان را بنویسید