تحلیل روز:
سینما و کشاورزی؛ خوشههای خشم امروز ما
فیلم «خوشههای خشم» نشان داد چگونه ورود تراکتور میتواند بهظاهر نماد پیشرفت باشد، اما در دل خود هزاران کشاورز را از زمین و خانهشان آواره کند
علیرضا صفاخو – مدیر تلویزیون اینترنتی کشاورزپلاس
سینما، هنر هفتم، همیشه آیینهای بوده است برای بازتاب رنجها و امیدهای انسانها؛ از کلانشهرهای پرهیاهو تا سکوت روستاها و مزارع. اما آنچه در بازنمایی سینمایی زندگی کشاورزی اهمیت دارد، پرهیز از افتادن در 2 دام تکراری است: یکی تصویر کلیشهای و تحقیرآمیز از روستایی فقیر و عقبمانده، و دیگری نمایشی اغراقشده و بیدردسر که هیچ نسبتی با واقعیت ندارد.
رمان و فیلم جاودانه «خوشههای خشم» شاهکار جان اشتاینبک و جان فورد به ما نشان دادند که چگونه ورود تراکتور میتواند بهظاهر نماد پیشرفت باشد، اما در دل خود هزاران کشاورز را از زمین و خانهشان آواره کند. این همان تضادی است که امروز نیز در کشاورزی ایران با آن روبهرو هستیم: تکنولوژی، سیاستهای غلط، و فشارهای اقتصادی گاهی نه در خدمت کشاورز، بلکه بر ضد او عمل میکنند. درست مانند «تام جود و خانوادهاش» در این فیلم که به دست بانکها و خشکسالی از خاکشان رانده شدند، بسیاری از کشاورزان ما نیز زیر بار بدهی، کمآبی و بیتوجهی سیاستگذاران، در حال ترک روستا و زمینهای آبا و اجدادی خود هستند.
اگر سینما بتواند با پژوهش جامعهشناسانه و نگاهی واقعبینانه، این تضادها را به تصویر بکشد، آنگاه به ابزاری نیرومند برای بازگرداندن احترام به کشاورز و ایجاد انگیزه برای ماندگاری در روستا بدل میشود. همانگونه که فیلم «خوشههای خشم» نه فقط روایت یک خانواده، بلکه سندی از تغییرات اجتماعی آمریکا بود، فیلمهای ما نیز میتوانند سندی از کشاورزی امروز ایران باشند: از مبارزه برای قطرهای آب تا رؤیای کشاورزی پایدار و زیستمحیطی.
نمونههای جهانی فراوان است: ایتالیاییها در «درخت چوبی کندهها» زندگی دهقانان قرن نوزدهم را صادقانه نشان دادند؛ فرانسویها در «ژان دو فلرت» نزاع بر سر آب را به درامی انسانی بدل کردند؛ و آمریکاییها در مستند «بزرگترین مزرعه کوچک» امید به بازآفرینی زمین فرسوده را زنده کردند. اینها همه به ما یادآوری میکنند که روستا تنها محلی برای نمایش فقر نیست، بلکه میتواند بستر روایتهای انسانی و جهانی باشد.
با این همه، در ایران هنوز هم برخی نهادها و تشکلها به جای سرمایهگذاری برای تولید آثار فاخر سینمایی و فرهنگی درباره کشاورزی، تنها به شعار و درخواست و التماس از کمکهای دولتی بسنده کردهاند. حاصل این رویکرد، چیزی جز رکود فرهنگی و بیتوجهی بیشتر به زندگی روستایی نیست. در حالی که گاه یک فیلم میتواند کاری بکند که صدها سخنرانی و بیانیه از عهدهاش برنمیآید.
اکنون در روز ملی سینما، زمان آن است که بازاندیشی کنیم: سینمای ایران باید نه تنها دردها و دشواریهای کشاورزی را بازتاب دهد، بلکه زیباییها، ظرفیتها و قهرمانیهایِ کوچک اما بزرگِ کشاورزان را نیز برجسته سازد. سینما میتواند «ماندگاری در روستا» را از اجبار به یک انتخاب آگاهانه و جذاب بدل کند. و این رسالتی است که تنها با همافزایی فیلمسازان، پژوهشگران و نهادهای مسئول محقق خواهد شد؛ رسالتی که اگر به آن بیتوجهی کنیم، خوشههای خشم امروز ما روزی در خیابانها و شهرها سر برخواهد آورد.
دیدگاه تان را بنویسید