ادای احترامی به تمام زنان مجرد زحمتکش، که صدایشان باید شنیده شود
دختران مجرد؛ ستونهای بیصدای جامعه
ساختاری که مادر را میستاید ، اما مراقب را نادیده میگیرد..!

گروه اجتماعی تلویزیون اینترنتی کشاورزپلاس: در گستره سرزمینی که بادهای سخت روستایی و عشایریاش، داستانهای ناشنیده استقامت را زمزمه میکند، زنان مجرد زحمتکش ایستادهاند؛ نه تنها در شهرهای شلوغ، که در دل کویرها، کوهستانها و دشتهای فراموششده. آنها، که بار زندگی را بر شانههای خسته اما استوار خود حمل میکنند، نمادهایی زنده از فداکاریاند – از دختران روستایی که با دستان پینهبسته، زمین را میکاوند و خانواده را سیراب میکنند، تا عشایرنشینانی که در کوچهای بیپایان، چادرها را برپا میدارند و میراث نسلها را پاس میدارند. و در میان اینان، دختران و زنان مجردی که در ادارات خصوصی و دولتی شهرستانها، استانها، ستاد مرکزی وزارتخانهها، روزها را با تعهد میگذرانند؛ آنها که به هر دلیل – انتخاب، سرنوشت یا تقدیر – مجرد ماندهاند، اما با شجاعت، در خدمت جامعه و خانواده ایستادهاند.
این زنان، نه تنها مراقب مزارع و دامها، که حامیان خاموش سالمندان، خواهران و برادران، و حتی روستاییان دورافتادهاند. آنها در برابر ساختارهایی که مجردیشان را نادیده میگیرد، میجنگند؛ بدون مزایای شایسته، بدون حمایتهای لازم، اما با قلبی پر از مسئولیت.
این مقدمه، ادای احترامی است به تمام زنان مجرد زحمتکش، که صدایشان باید شنیده شود، پیش از آنکه به نثر موزون زیر که از سوی شاعری متخلص به «شاپرک» به طور اختصاصی به تلویزیون اینترنتی کشاورزپلاس ارائه شده بپردازیم، جایی که درد و استقامتشان، چون شعری جاری میشود.
توضیح اینکه نثر موزون این شاعر معاصر، صرفا محدود به زنان و دختران مجرد در بخش کشاورزی و روستایی نیست، اما از آنجا که تلویزیون اینترنتی کشاورزپلاس خود را صدای جامعه کشاورزان زن و مرد می داند، ترجیحش اولویت به دیدن با نگاه به زنان مجرد روستانشینان و عشایر یا کارکنان بخشهای دولتی و خصوصی فعال در بخش کشاورزی این مرز و بوم است.
**********************
دختران مجرد؛ ستونهای بیصدا، قربانیان بیحق ساختار
در دل ساختارهای رسمی، جایی برای دختران مجرد نیست.
نه در فرمها، نه در آییننامهها، نه در نگاهها.
گویی بودنشان، نه حقیست که باید پاس داشته شود،
که حاشیهایست که باید نادیده گرفته شود.
دختر مجرد، در جامعهای که زن را تنها در نسبت با مرد تعریف میکند،
نه همسر است، نه مادر، پس گویا «نامرئی» است.
اما این نامرئیها، در واقع ستونهای خاموشاند:
او پرستار پدرِ زمینگیر است،
همدم مادرِ فراموشکار،
نوشداروی شبهای بیخواب،
و تکیهگاه خانهای که سالهاست بر دوش او ایستاده.
اما ساختار، او را نمیبیند.
در قوانین، تنها «فرزند» معیار است، نه «مسئولیت».
و دختران مجرد بالای چهل سال،
که بار دو سالمند را به تنهایی میکشند،
از حق کاهش ساعت کاری محروماند،
چون «مادر» نیستند.
و کسی نمیپرسد:
آیا نگهداری از دو پدر و مادر پیر،
با تمام پیچیدگیهای جسمی، روانی، مالی و عاطفیاش،
کمزحمتتر از مراقبت از یک کودک است؟
او، هر روز با اضطراب دارو،
با ترس از زمینخوردن،
با دردِ تنهاییِ تصمیمگیری،
و با سکوتِ بیپایانِ ساختار،
به اداره میآید،
بیآنکه کسی بپرسد:
«تو چطور دوام میآوری؟»
در اداره، زن متأهل با همسر شاغل
از مزایای عائلهمندی بهرهمند است.
اما دختر مجردی که تمام بار زندگی را به تنهایی میکشد،
هیچ حقی ندارد جز سکوت.
نه وام مسکن، نه اولویت در طرحها، نه حمایت در بحرانها.
او باید بجنگد، بیسلاح.
باید بسازد، بیپاداش.
باید بماند، بیپناه.
و جامعه، به جای آنکه او را همراهی کند،
گاه با نگاههای قالبی،
او را در قاب انتظار و سکوت محصور میسازد؛
بیآنکه حق انتخاب، حق بیان، یا حق دیدهشدن را برایش به رسمیت بشناسد.
او نهتنها از حق تصمیمگیری محروم است،
بلکه از حق شنیدهشدن نیز.
و در دل این همه رنج،
سکوتی دیگر نیز هست:
سکوتی درباره فرسودگی جسمی و روانی زنان در محیطهای کاری.
زن، برخلاف تصور رایج،
نه فقط در خانه، که در اداره نیز بار چندگانهای را به دوش میکشد.
او هم کارمند است، هم مراقب، هم پناه، هم ستون.
و علم، بارها تأیید کرده که زنان،
بهواسطه فشارهای چندلایهی اجتماعی،
نیازمند استراحت زودتر و عمیقترند.
پس چرا بازنشستگی ۲۵ ساله،
بدون شرط و با حقوق کامل،
هنوز یک آرزوست؟
چرا زنی که ۲۵ سال از عمرش را در خدمت ساختار گذرانده،
باید همچنان در صف انتظار بماند،
چون «فرزند ندارد» یا «همسر نیست»؟
آیا تجربه، تعهد، و فرسایش،
کمتر از مادریست که فرزند دارد؟
آیا تنهاییِ مسئولیت،
کمتر از شلوغیِ خانه است؟
بازنشستگی زودهنگام برای زنان،
نه لطفیست از سوی ساختار،
که ضرورتیست برای حفظ سلامت روانی و جسمی آنان.
و دختران مجرد،
باید در اولویت این حمایتها باشند؛
چرا که بار زندگی را،
بیهمراه، بیپشتوانه، و بیپاداش،
به دوش کشیدهاند.
آیا وقت آن نرسیده که قوانین بازنویسی شوند؟
که مزایای عائلهمندی، نه بر اساس فرم ازدواج،
که بر اساس واقعیت زندگی و بار مسئولیت تعریف شود؟
آیا زمان آن نرسیده که مسکن، وام، بیمه، کاهش ساعت کاری،
و بازنشستگی زودهنگام،
برای دختران مجردی که ستونهای بیصدای جامعهاند،
در اولویت قرار گیرد؟
دختر مجرد، نه یک استثناء،
که یک حقیقت اجتماعیست؛
و هر ساختاری که او را نبیند،
نیمی از جامعه را نادیده گرفته است.
تا زمانی که دختران مجرد در حاشیهاند، عدالت در جامعه ناقص خواهد ماند.
(شاپرک)
چه زیبا و شریف نوشتید! هر کلمه بوی واقعیت میداد. این زنان ستونهای بیصدا هستن، نه فراموششدهها. باید ازشون یاد گرفت، نه ترحم کرد.